آدمها اگه مرام داشتن گناه نمیکردن 🎥 مارمولک ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ انتخاب هایی که ما میکنیم شخصیت واقعی ما رو مشخص میکنه 🎥 هریپاتر ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ همتا: من برم واسه جفتمون بهتره کاوه: برو ! اگه تصمیمت اینه برو ! فقط بگو اینو از ته دلت میگی؟ همتا: از ترسم میگم ! نمیخوام آرامش زندگیت به هم بخوره... کاوه: اگه بگم قبل تو هم آرامشی نداشتم چی؟! 📽 مانکن ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ در جهانی که زندگی میکنیم کلمات بیشتر از گلوله ها آدم میکشن 📽 هیولا ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ آقو ۸۰ درصد تفریحات در مملکت ما ممنوعه اون ۲۰ درصد هم که سرطان زاست 🕴آقای همساده ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ اگه نمیخوایش مثل مرد بگو نمیخوامت دیگه میخوام ولی نمیشه چه کوفتیه؟ 📽 ممنوعه ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ عاشق بزدل عشق رو هم ضایع میکنه آقای قُباد دیوان سالار 📽 شهرزاد ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ حامد_پیمان معادی: شما همیشه اون مدلی که دلت خواسته زندگی کردی من و خیلیهای دیگه اون مدلی که مجبور بودیم زندگی کردیم 📽 قصهها ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ هرکس به زنی آسیب برسونه لایق زندگی نیست؛ چون زنها برای مهار طبیعتِ وحشی باید در کنار مردها باشن 🎥 Unforgiven | 1992 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ همه خودخواه و دروغگو شدن، هر کسی هم واسه خودش یه توجیهی داره 🎥 Rashomon | 1950 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ هنر، مزرعه بلال نیست که محصولش بهتر شود از ستارههای آسمان هم یکی میشود کوکب درخشان؛ الباقی، سوسو میزنند 🎥 کمالالملک ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ مرگ موشی که تاریخ انقضاش گذشته، تاثیر بیشتری داره یا کمتر؟ 🎥 Wild Tales ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ میدانی ترسو بود دوستم داشت اما هیچ وقت " جرات " نداشت به زبان بیاورد یک نفر یک نفر مسبب این جنایت بود آمده بود دستش را گرفته بود وارد رابطه اش کرده بود زخمی شده بود مصدوم بود درست مثل ورزشکاری که آسیب میبیند و دیگر نمیتواند به ورزشی که دوست دارد ادامه دهد دیگر نتوانست مثل قبل عاشق شود ترسیده بود دست و پایش شکسته بود عشقش را دست و پا شکسته ابراز میکرد گناهی نداشت میدانم تو فکر کن یک نفر در کودکی تا دم غرق شدن میرود اما زنده میماند ولی تا آخر عمر نسبت به آب فوبیا پیدا میکند به " فوبیای عشق " دچار شده بود میدانی او فقط یک مجروح بود و من میان این همه علاقه ام برایش فقط یک " طبیب دلسوز " بودم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ صبح از خواب بیدار میشوی و صورت نشسته زره جنگ میپوشی و آغاز به جنگیدن میکنی با لشکرِ غمها لشکرِ دلتنگیها لشکرِ نگرانی های آینده لشکرِ خاطرات لشکرِ گذشته لشکرِ نیازهای عاطفی لشکرِ مادیات یک روزهایی آدم به خودش میآید و میبیند آنقدر درگیر جنگ بوده که خودش را فراموش کرده است وسطِ این همه جنگ یک روز دلمان برای خودمان تنگ میشود به آینه نگاه میکنیم و بعد خودمان را میبینیم که با بُغض میگوید که فلان فلان شده ، مگر برای من نمیجنگی؟ پس چرا من را نمیبینی؟ چرا من را فراموش میکنی؟ چرا وسطِ جنگ من را گُم میکنی؟ چرا اصلاً به من شمشیر میزنی؟ الحق که بدترین نوع دلتنگی این است که آدم دلش برای خودش تنگ شود یک روزهایی باید زره را از تن در بیاوریم دستِ خودمان را بگیریم و ببریم گردش به صرفِ بستنی و چلوکباب بی هیچ جنگ و هیاهو
*oOoOoOoOoOoO* برو بچ با توجه به اسم و عنوانی که گذاشتیم برای این سری داستانا ؛ اون کسایی که میترسن یا میدونن بعدن اذیت میشن نخونن لطفا *oOoOoOoOoOoO* داستان کوتاه ترسناک عروسک آنابل مادری یک عروسک از مغازه دست دوم فروشی برای دخترش که دانشجوی پرستاری بود به عنوان هدیه تولد خرید دختر که نامش دُنا بود عروسک را خیلی دوست داشت و در آپارتمان مشترک خود و دوستش آنجی نگهداری میکرد اما خیلی زود ماهیت عجیب عروسک برای آنها آشکار گردید و اتفاقات عجیبی برای آنها رخ داد عروسک آنابل در ابتدا کارهای کوچکی مانند تکان دادن دستهایش و افتادن از روی صندلی به زمین انجام میداد که دُنا و انجی میتوانستند آن را توجیه کنند. اما کمکم این حرکات افزایش یافت تا جایی که این عروسک کارهایی انجام داد که از توجیه به دور بود و طولی نکشید که امور از کنترل خارج شد لو نزدیکترین دوست دنا و آنجی نسبت به عروسک بدبین بود و حس میکرد این عروسک توسط روح تسخیر شده است، اما آنجی و دنا به حرفهای او گوش نمیدادند و میگفتند این فقط یک عروسک است تا اینکه داستان وحشتناکتر از تصورات دُنا میشود دنا و آنجی گاهی با جابهجایی وسایل خانه روبرو میشدند و گاهی نیز نامههایی را با دستخط بچه گانه یافت میکردند. یادداشت پیامی متفاوت داشت «به لو کمک کن» و «به ما کمک کن» اما گمان نمیکردند کار عروسک باشد تا روزی که دنا متوجه خون روی دستهای عروسک شد، عروسک در جای خود روی تخت قرار داشت، اما لکههای قرمز روی دستهایش نظر دنا را جلب کرد او به طرف عروسک رفت و دریافت مایع قرمز رنگ از درون خودِ عروسک بیرون میآمد دیگر قضیه عروسک جدی شد و دخترها از یک مدیوم احضارکننده روح کمک گرفتند مدیوم بعد از یک جلسه احضار روح به آنها گفت جسد دختری به نام آنابل هیگینز در زیرزمین آپارتمان آنها دفن است روح آنابل با دیدن عروسک به آن علاقهمند گردیده و آن را تسخیر نموده است دختران با شنیدن داستان آنابل دلشان به حال دختر مرده سوخت و تصمیم گرفتند که عروسک را نگه دارند، اما داستان وحشتانگیزتری برای آنان اتفاق افتاد که مجبور شدند دوباره از کسی کمک بگیرند روزی دوستشان لو به خانه آنها آمده بود که شب از خوابی عمیق بیدار میشود، اما توانایی حرکت نداشت، لو به اطراف اتاق مینگرد، اما چیزی نمیبیند، پایین را نگاه میکند و میبیند آنابل پایین پایش ایستاده، عروسک به آرامی شروع به بالا رفتن از پایش میکند، از روی قفسه سینهاش میگذرد و بعد دستهای عروسک دور گردن او قفل میشود و شروع به خفه کردنش میکند لو پس از این اتفاق از هوش میرود و روز بعد به هوش میآید و نمیداند که این اتفاق کابوس وحشتناک بوده یا در واقعیت برایش پیش آمده است، اما روز بعد اتفاقی میافتد که او به وحشتناک بودن عروسک پی میبرد هنگامی که لو در اتاق آنجی بود صداهایی از اتاق دُنا شنید در حالی که دنا اصلا در خانه نبود. لو فکر میکند کسی بی اجازه وارد خانه شده، اما متوجه میشود صدا مربوط به آنابل بوده است لو به اتاق دنا میرود و عروسک را به جای آنکه روی تخت ببیند روی صندلی میبیند. لو هنگامی که میخواهد به سمت عروسک برود ناگهان کل بدنش فلج میشود و احساس فلج در منطقه قفسه سینهاش افزایش مییابد لو به پایین پایش نگاه میکند و روی آن هفت اثر پنجه، سه ضربه عمودی و چهار ضربه افقی میبیند لو با وحشت به اطراف خود مینگرد، اما هیچ کس را در آنجا نمیبیند و تنها چیزی که به ذهنش میرسد آنابل است آثار خراش روی بدن لو را همه میتوانستند مشاهده نمایند، اما این خراشها در طی دو روز به شکل عجیبی خوب شد و دیگر اثری از آن باقی نماند در حالی که جای پنجهها همگی داغ و سوزان بودند بار دیگر دختران به فکر چاره افتادند و این بار از یک کشیش به نام پدر هگان کمک گرفتند اما این کشیش به آنها گفت: این موضوع مربوط به ارواح است و به قدرت بالاتری نیاز دارد آنها با اِد و لورن زن و شوهری که مانند شکارچیان ارواح بودند، تماس گرفتند و به این موضوع پی بردند که عروسک روحی شیطانی و غیرانسانی دارد این زوج اعلام نمودند که این عروسک تسخیر نشده، اما توسط یک روح کنترل میشود، زیرا اشیاء بیجان را نمیتوان تسخیر کرد اقدامات زوج وارن به موقع بود، زیرا اگر کارهای آنابل ادامه داشت میتوانست موجب مرگ یکی از اعضای آن خانه شود این زوج معنویت فضای خانه را با کلمات بالا بردند که شامل هفت صفحه جملاتی بود که طبیعتی مثبت داشتند و مانع ورود شیطان به خانه میشدند آنها عروسک آنابل را برای نگهداری به موزه خود بردند و برای جلوگیری از حملات عروسک آنابل روی آن آب مقدس ریختند، زیرا این خانواده میگویند زمانی که عروسک را با خود بردند او اقدام به کشیدن ترمز ماشین و منحرف کردن فرمان آن نموده است اما وقتی روی آن آب مقدس ریخته، به نظر کارساز بوده است عروسک آنابل حالا در موزه اِد و لورن وارِن داخل یک جعبه شیشهای با هشدار «باز نکنید» نگهداری میشود
..*~~~~~~~*.. مرد تنهای میانسال که به خوبی و خوشی در خانهاش زندگی میکرد، یک روز بعدازظهر مثل هرروز از سر کار به خانهاش میرفت که یکمرتبه یک کتاب تقریباً ۲۰ برگ جلوی در خانه پیدا میکند مرد سواد درست و حسابی نداشت و فقط کلمات ساده را میتوانست بخواند، اما وسوسه میشود که کتاب را بردارد وقتی کتاب را باز میکند و نوشتههایی را میبیند که به زبان فارسی نیستند و نمیتواند آنها را بخواند، حدس میزند که این قرآن است و گناه دارد که روی زمین باشد، پس آن را به خانهاش میبرد وقتی توی خانه دوباره کتاب را باز میکند؛ یک صفحه میآید که بزرگ نوشته:
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جملهی اول از جملههای انرژی مثبت برای تقوت روحیه “موفقیت نصیب کسی میشه که توانایی دیدن سرازیری رو داشته باشه به راهت ادامه بده” ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جملهی دوم از جملات انرژی مثبت برای تقوت روحیه “اگر از کسی دلخوری، باهاش حرف بزن. رابطهها و دوستیها با نگفتنها به پایان میرسد” ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جملهی سوم از جملات کوتاه انرژی مثبت “کسی که میخواهد جهان را به حرکت در آورد، حرکت را از خودش شروع میکند” ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جملهی چهارم برای انرژی مثبت ۲۰۱۷ “زندگی مثل دوربین عکاسی است، روی هر چیزی تمرکز کنی، آن را میگیری، شک نکن” ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جملهی پنجم از جملات انرژی مثبت برای تقوت روحیه “انسان موفق و انسان ناموفق هر دو در یک جهان زندگی میکنند و تنها تفاوت آنها در اندیشه آنها است” ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جملهی ششم از جملات مثبت ۲۰۱۷ “تمام فرشتهها بر انسان سجده کردند، به یاد بیاور تمام ارزشهای برتریات را و خودت را دست کم نگیر، و به تواناییهایت شک نکن” ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جملهی هفتم از جملههای انرژی مثبت برای تقوت روحیه “به روزگار گفتم: چرا روی چرخ و فلکِ تو بعضیا بالان، بعضیا پایین؟ لبخند زد و گفت: نگران نباش، میچرخه” ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جملهی هشتم از جملات انرژی مثبت “نشانۀ یک انسان زیبا، این است که همیشه زیبایی دیگران را میبیند” ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جملهی نهم از جملات انرژی زا جدید “شکست نقطۀ مقابل موفقیت نیست، شکست قسمتی از موفقیت است” ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جملهی دهم برای انرژی مثبت “تنها راه انجام یک کار بزرگ آن است که کاری که انجام میدهی را دوست داشته باشی” ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم